اواز: اکبر گلپایگانی
ویلون: اسدالله ملک
ترانه: مهستی
اهنگ ترانه در مایه شوشتری: اسدالله ملک
ترانه سرا وغزل اواز: هما میر افشار
مطلع شعر ترانه:
تو باید بدانی کورش دیگری شهریارا
تو باید بدانی به تاج کیان افسری شهریارا
جدا از تو ایران بود طفل بی جان تو باید بدانی
که باید بمانی
خدای دل ما برای دل ما تو باید بدانی
که باید بمانی
به هستی تو هستی که بر ملک دلها شهی بخدا
نگردد الهی دل مهربانت اسیر بلا
تویی چون دل ودین تویی جان شیرین
تویی حق تویی ایمان مقدس چو پیمان
که ملت چو عاشق تو را می پرستند
شها بعد خالق تو را می پرستند
خدای زمینی به ملک به ملت
به شهبانوی ما خدایت ببخشد
خدایت ببخشد
چو باشد رضایت رضای دل ما
به تو خالق تو رضایت ببخشد
رضایت ببخشد
به هستی تو هستی که بر ملک دلها شهی بخدا
نگردد الهی دل مهربانت اسیر بلا
جدا از تو ایران بود طفل بی جان تو باید بدانی
تو باید بمانی
خدای دل ما برای دل ما تو باید بدانی
که باید بمانی
تو باید بدانی که خود کورش دیگری شهریارا
تو باید بدانی به تاج کیان افسری شهریارا
مطلع غزل اواز
شهنشاها خدا را در تو دیدم
دل درد اشنا را دل درد اشنا را
در تو دیدم
شهنشاها خدا را در تو دیدم
دل درد اشنا را در تو دیدم
تویی بنشسته با خون در وجودم
تویی امید و تویی امید وعشق وتار پودم
تو در چشم منی هرجا که هستم
تو را هرجا که هستم می پرستم دوست
نمیدانم که بی تو چیستم من
اگر روزی نباشی نیستم من
اگر روزی نباشی نیستم من
شهنشاها خدا را در تو دیدم
دل درد اشنا را در تو دیدم