اواز: محمود محمودی خوانساری
با همکاری هنرمندان: حبیب الله بدیعی/فرهنگ شریف/منصور صارمی/جهانگیر ملک
اواز: در مایه دشتی
اشعار: شهریار
گوینده: فخری نیکزاد
دکلمه فخری نیکزاد:
بزن که سوز دل من به ساز می گویی
زساز دل چه شنیدی که باز می گویی
مگر چو باد وزیدی به زلف یار که باز
به گوش دل سخن دلنواز می گویی
مگر حکایت پروانه می کنی با شمع
که شرح قصه به سوز وگداز می کنی
کنون که راز دل ما زپرده برون شد
بزن که در دل این پرده به راز می گویی
اجرای قطعاتی در دشتی و چهار مضراب
ادامه دکلمه فخری نیکزاد:
گوش زمین به ناله من نیست اشنا
من طایر شکسته پر اسمانیم
گیرم که اب ودانه دریغم نداشتند
چون می کنند با غم بی همزبانیم؟
اواز: محمودی نازنین
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
گوش زمین به ناله من نیست اشنا
من طایر شکسته پر اسمانیم
گیرم که اب ودانه دریغم نداشتند
چون می کنند با غم بی همزبانیم
گفتی که اتشم بنشانی ولی چه سود
برخاستی که بر سر اتش بنشانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم
دکلمه فخری نیکزاد:
گوش زمین به ناله من نیست اشنا
من طایر شکسته پر اسمانیم
گیرم که اب ودانه دریغم نداشتند
چون می کنند با غم بی همزبانیم