اواز: حسین قوامی
ترانه: الهه
با همکاری: پرویز یاحقی
اهنگ وترانه: عارف قزوینی
تنظیم وهارمونی: روح الله خالقی
اشعار: حاج میرزا حبیب خراسانی/وحشی بافقی/صفای اصفهانی
گوینده: روشنک
مطلع غزل اواز:
مستغنی است... از همه عالم ... گدای عشق
ما و گدایی در دولت سرای عشق
عشق و اساس عشق ... نهادند بر دوام
یعنی ... خلل پذیر نگردد... بنای عشق
آنها که ... نام آب بقا ... وضع کرده اند
گفتند... نکته ای ... ز دوام و بقای عشق
گو خاک تیره ... زر کن و سنگ سیاه ... سیم
آنکس که یافت ... آگهی از... کیمیای عشق
پروانه ... محو کرد در آتش ... وجود خویش
یعنی ... که اتحاد بود ... انتهای عشق
این را... کشد به وادی و ... آنرا برد به کوه
زینها بسی ست ... تا چه بود اقتضای عشق
وحشی ... هزار ساله... ره از یار... سوی یار
یک گام ... بیش نیست ولیکن ... بپای عشق
مطلع تصنیف:
نمی دانم چه در پیمانه کردی جانم
تو لیلی وش مرا دیوانه کردی جانم
چه شد اندر دل، من جا گرفتی جانم
مکان در خانه ی ویرانه کردی جانم
ای تو تمنای من
......ای یار زیبای من
تویی (و) لیلای من
مرا مجنون صفت
دیوانه کردی
زدی از هر طرف آتش چو شمعم خدا
مرا بیچاره چون پروانه کردی جانم
پریشان روز عالم شد از آن روز
که بر زلف پریشان شانه کردی
ای یار سنگین دلم
ای لعبت خوشگلم
سرو پا در گلم
به فقیران نظر شاهانه کردی
جانم جانم دیوانه کردی
حبیب حبیب پروانه کردی
خدا خدا ویرانه کردی جانم