اواز: سیاوش
همنواز: علی اصغر بهاری
اهنگ: همایون
اشعار: عراقی
اهنگ وتنظیم: مصطفی کسروی
گوینده: اذر پزوهش
ز دو دیده خون فشانم زغمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ اشنایی
مزه های چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد اهوی ختایی
سر برگ گل ندارم زچه رو روم به گلشن
که شنیده ام زگلها همه بوی بی وفایی
به کدام مذهب است این به کدام ملت است این
که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که تو در برون چه کردی که درون خانه ایی
به قمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی
در دیر می زدم من که ندا ز در درامد
که درا دراعراقیکه تو هم از ان مایی
خوشا دردی که درمانش تو باشی
خوشا راهی که پایانش تو باشی
خوشا چشمی که رخسار تو بیند
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی
خوشا ان دل که دلدارش تو گردی
خوشا جانی که جانانش تو باشی
به یاد پیر کمانچه نواز که غریبانه پرکشید ودر سرزمین مادری خود غریبانه ارمیده است
یاد ونامش همواره گرامی وخوش باد