ترانه: مهستی
اواز: گلپایگانی
اهنگ در اصفهان : اسدالله ملک
با همکاری هنرمندان: اسدالله ملک/فرهنگ شریف/ جهانگیر ملک
ترانه سرا: بهادر یگانه
غزل اواز: رهی معیری
تنظیم: جواد معروفی
اشعار متن برنامه: عمادر خراسانی/هلالی جغتایی
گوینده: فیروزه امیر معز
مطلع ترانه:
غمیـــنم و تنها به خلوت شبها شکــــسته دلم را جدایی تو
چو شعله لرزان چو آتش سوزا ن شرر زده بر جان جدایی تو
نه برق امیـــدی نه نـــور نویدی نه صبح سپیدی در این شب غم
به جان زده آذر فراق تو دیگر دلم شده یک سر لبالب غم
عشق تو شد چون دام بلا کرد ه پریشان حال مرا
چه چاره کنم با جدایی تو (2)
در آتش آهم دو دیده به راهم که بی تو اسیر سکوت شبم
بیا به کــنارم ببـــین شب تارم بیا که دگر جان بود به لبم
آتشی زده در دل من به خدا از برای دلم شده درد و بلا جدایی تو
نشسته به راه تو دل نگرانم بهار جهان بی تو گشته خزان
نه برق امیدی نه نور نویدی نه صبح سپیدی در این شب غم
به جان زده آذر فراق تو دیگر دلم شده یک سر لبالب غم
غمینم و تنها به خلوت شبها شکسته دلم را جدایی تو
چو شعله لرزان چو آتـــــش سوزان شرر زده بر جان جدایی تو
مطلع اواز:
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی
نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
بدیدار اجلل باشد اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی
کیم من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
گهی افتان و حیران چون نگاهی بر نظر گاهی
رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
باقبال شرر تازم که دارد عمر کوتاهی
این برنامه توسط سرور بزرگوار جناب دکتر خرم ابادی زاد از روی نوار کاست به دیجیتال پیاده وتبدیل گردیده است
با سپاس از همراهی وبزرگواری و دریادلی یکی عاشقان واقعی فرهنگ وادب وهنر ایرانزمین که عارفانه تلاش می کنند واثار نابی را پیشکش به صاحبدلان می نمایند