نه همین می رمد آن نوگل خندان از من
میکشد خار در این بادیه دامان از من
با من آمیزش او الفت موج است و کنار
روز وشب با من و پیوسته گریزان از من
قمری سوخته بالم به پناه که روم؟
تا به کی سرکشی ای سرو خرامان از من؟
به تکلم، به تبسم، به خموشی، به نگاه
میتوان برد به هر شیوه دل آسان از من
اشک بیهوه مریز اینهمه از دیده "کلیم"
گرد غم را نتوان شست به طوفان از من