اواز: محمد رضا شجریان
با همکاری هنرمندان: پرویز یاحقی/فرهنگ شریف/مخمد موسوی
دستگاه: همایون
غزل اواز: پیر عرفان حافظ
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل زتنهایی به جان امد خدا را همدمی
چشم اسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم:این احوال بین خندید وگفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
ادمی در عالم خاکی نمی اید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت واز تو ادمی
در طریق عشقبازی امن واسایش بلاست
ریش باد ان دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل وکام وناز را در کوی رندی راه نیست
ره روی باید جهانسوزی نه خامی نه بی غمی
ادمی در عالم خاکی نمی اید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت واز نو ادمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان اید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق؟
کاندر این دریا نماند هفت دریا شبنمی
گر تیغ بارد در کوی ان ماه
گردن نهادیم الحکم لله
ائین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه
ما شیخ واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
من رند وعاشق در موسم گل
ان گاه به توبه استغفر الله
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
ائینه رویا اه از دلت اه
حافظ چه نالی گر وصل خواهی
خون بایدت خورد در گاه وبی گاه
وصال او زعمر جاودان به
خداوندا مرا ان ده که ان به
به شمشیرم زد وباکس نگفتم
که راز دوست از دشمن نهان نه
به داغ بندگی مردن بر این در
به جان او که از ملک جهان به
خدا را از طبیب من بپرسید
که اخر کی شود این ناتوان به
گلی کان پایمال سرو ماگشت
بود خاکش ز حون ارغوان به
با سپاس از همراهی وسخاوت دوست بزرگوار جناب عباس