ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد اول)
ابراهیم سرخوش را باید به حق یكى از چیرهدستترین نوازندهى تار در موسیقى سنتى ایران دانست كه پنجهاى شیرین و سحار داشت به طورى كه در هر مكان و مجلسى كه ساز را به دست مىگرفت و قطعهاى از دستگاههاى مختلف موسیقى عرفانى ایرانى را مىنواخت، امكان نداشت كه حاضرین مجلس را مسحور هنر خویش نسازد. وى بیش از پنجاه سال سابقهى نوازندگى و سى سال سابقهى آهنگسازى داشت كه در این مدت آهنگهاى فراوانى را ساخت و از خود به یادگار نهاد. وى به سال 1290 متولد و در تاریخ 1360 دیده از این جهان فانى فروبست، روانش شاد.
منوچهر همایونپور دربارهى ابراهیم سرخوش كه یكى از ستارههاى درخشان موسیقى اصیل است چنین مىگوید: «من از همان اولین سالهایى كه به رادیو راه پیدا كردم با سرخوش آشنا شدم، او در آن سالها تنها نوازندهى خانم روحانگیز یكى از دو بانوى آواز بىنظیر آن روزگار بود. در آن ایام وسائل الكتریكى و میكروفون وجود نداشت. باید حدس زد كه یك نوازنده آن هم تار با حساسیت تغییر كوك، تا چه اندازه مىتواند قدرت مضراب داشته باشد كه بدون میكروفون و در فضاى باز یا سالنى بزرگ نغمهى سازش را با همراهى آن چنان آوازى به گوش انبوهى شنونده از طبقات مختلف با طرز فكر و سلیقههاى ناهمگون برساند.
برنامهاى كه مهر تأیید بر استادى و هنرمندى سرخوش گذاشت كار او با اركستر انوشیروان روحانى بود، زیرا دوست هنرمند و معروف بنده، انوشیروان در چند سال پیش اركستر نسبتاً بزرگى از سازهاى مختلف تشكیل داده و رهبرى مىكرد. به یاد دارم كه سرخوش با لباس سفید مخصوصى كه در وسط نشسته بود، نوازندهى منحصر تار در این اركستر بزرگ بود و كار خود را با تسلط و قدرت هرچه تمامتر اجرا مىكرد كه این برنامه با موفقیت بىنظیر روبرو و چندین بار از تلویزیون پخش شد. سرخوش مردى ملایم و خوشرفتار بود. با دوستانش با كمال مروت و مدارا رفتار مىكرد و اهل عیبجویى نبود. عاشق ایران و موسیقى ایرانى و فرهنگ و كشور خود بود، از زندگى داخلى خود راضى و عاشق زن و فرزندانش بود. همسرى برازنده و سازگار داشت كه زندگى او را به خوبى اداره مىكرد و تا آخرین روزهاى زندگیش عاشقانه از او پذیرایى و پرستارى كرد. شش فرزند سه پسر و سه دختر از او به جاى مانده است. من با این كه از همهى فراز و نشیبهاى زندگى خصوصى و هنرى او اطلاع دارم و حتى در سالهاى 42 و 1343 كه از طرف وزارت دارایى براى كارى در سازمان جنگلبانى مأمور شده بودم و با او در یك اداره كار مىكردم؛ بقیهى سرگذشت زندگى او را به نشریهها و روزنامهها و از زبان خود او واگذار مىكنم».
در مصاحبهاى كه ابراهیم سرخوش با ناصر بزرگمهر به عمل آورده و در روزنامه اطلاعات شمارهى 15310 مورخ یكشنبه اردیبهشت ماه 1356 درج گردیده، چنین آمده: «با ابراهیم سرخوش استاد و نوازندهى تار، پیرامون زندگى و كارهایش گفتگو كردیم، از شش، هفت سالگى نواختن ضرب و تار را در محضر پدرم شروع كردم. نواختن تار را بسیار دوست داشتم، ولى مادرم از گرایش من به موسیقى راضى نبود، ناچار نواختن تار را پنهانى ادامه مىدادم. در هجده سالگى از همدان به قزوین آمدم و كلاس موسیقى تشكیل دادم و سپس در رشت نت و نواختن ویولن و پیانو را از یك تحصیلكردهى موسیقى آموختم. در حال حاضر با نواختن تار، سهتار، سنتور، ضرب، پیانو و ویولن آشنا هستم، اما ساز اصلى من تار است و از زمان تأسیس رادیو، تكنوازى تار را در این سازمان شروع كردم و نواختن سازهاى دیگر را كنار گذاشتم زیرا پدرم مىگفت: «به جاى ده ساز، یك ساز بزن، اما خوب بزن». بعدها در تهران، روحانگیز كه خواننده مشهورى بود به سراغم آمد با او همكارى كردم سپس مرحوم خالقى مرا به هنرستان دعوت كرد. چون با نت آشنا بودم، كار در اركستر را شروع كردم و با خوانندگانى چون: روحانگیز، بنان، ادیب خوانسارى، بدیعزاده، ضرابى، وزیرى و چندین نفر دیگر برنامه رادیویى (به طور زنده) اجرا كردیم. مدتى با خوانندهاى به نام غزال كار مىكردم و آهنگهاى معروفى بر اساس ترانههاى: «شبهاى میگون»، «هرچه باداباد»، «ماه رهگذر»، «یك حمومى» و دهها اثر دیگر را برایش ساختم، اما متأسفانه پس از چندى غزال فوت كرد. اولین آهنگ تنظیمى خود را كه از آهنگهاى قدیمى و از ساختههاى مرحوم علىاكبر شیدا بود به نام (در فكر تو بودم) را حدود بیست و هفت سال پیش به مرضیه دادم و بیشترین آهنگهایم را براى روحانگیز و غزال و مرضیه ساختهام. بعد از مرضیه كارم را با الهه شروع كردم. البته آن روزها خواننده شدن و راه یافتن به رادیو و تلویزیون آسان نبود باید خواننده، موسیقى را مىشناخت و خارج نمىخواند. الهه را بعد از گذشتن از هفت خوان رستم به رادیو بردم و آهنگ ترانه «چو از غمت مىگریم، به گریهام مىخندى» را ساختم و این تنها آهنگى بود كه براى وى ساختم زیرا بعد از این آهنگ او را دیگر ندیدم؛ خب گاهى باید به روزگار خندید.
طى سالهاى اخیر كه فرزندانم بزرگ و بزرگتر مىشدند، سعى كردم در اجتماعات كمتر ظاهر شوم و فقط براى دل خود و دوستانم تار مىزنم و همیشه به دوستان مىگویم اگر شماها را نداشتم ساز زدن را فراموش مىكردم. در تلویزیون با برنامههاى «هفت شهر عشق»، «بشنو از نى» و تكنوازى و گروه نوازى همكارى داشتهام و یك سالى است كه در تلویزیون فعالیتى ندارم. این روزها من آهنگها و ترانههاى زیادى مىشنوم كه نمىفهمم، نمىدانم ریشه این آهنگها از كجاست، این ترانههاى من درآوردى چگونه اجازهى انتشار مىیابند. آهنگ خارجى را مىشنوید و لذت مىبرید، زیرا موسیقى در همه جاى دنیا یكى است اما اینجا موسیقى تبدیل به یك زنجوره، یك نعره مىشود و به غصه ختم مىگردد. شاید این موسیقى مربوط به زمان باشد، شاید دلیل نپسندیدن آن پیر شدن من باشد، به هر حال مسأله این است كه من نمىفهمم، من آهنگ را نمىفهمم، شعرش را نمىفهمم، صدا را نمىفهمم و اصلاً معنى آن را نمىفهمم. و نمىدانم اینجا آهنگسازان جدید از چه ایده مىگیرند؟ البته گاهگاه كارهاى خوبى نیز شنیده مىشود. من هیچ فرد بخصوصى را در موسیقى تأیید نمىكنم، من هركس كه نت و موسیقى را بشناسد و بداند تأیید مىكنم، خواننده تا وقتى كه آهنگ ایرانى نخواند، تا معلوم شود كه آیا خارج مىخواند یا نه، شناخته نخواهد شد. من با بعضى از این خوانندگان جدید در جلساتى آشنا شدم، آنها را تشویق كردم كه بخوانند، اما درست بخوانند، فلان خواننده را دیدم كه خیلى خوب مىخواند ولى وقتى برنامهى تلویزیونىاش را دیدم و شنیدم تفاوت خیلى زیاد بود. بعضىها مایههاى خوبى دارند و آهنگسازان باید به آنها آهنگى بدهند كه به سوى موسیقى اصیل راهى داشته باشد این آهنگهاى مدروز جنبهى علمى و درست ندارند، خیلى ساده و پیش پا افتاده هستند و ارزش هنرى ندارند.
به اعتقاد من موسیقى ایرانى در دنیا اول است، اما چون سالهاى گذشته، بزرگانى چون: ابوعلى و فارابى و غیره به عربى نوشتند، خارجىها فكر مىكردند موسیقى ما موسیقى عربى است و ما موسیقى را از عرب وام گرفتهایم، مرحوم استاد حسین مسرور مطالعه كرده بود كه موسیقى عرب اصلاً ایرانى است و آنچه آنها اجرا مىكنند ایرانى خالص است، عود، قانون و سازهاى دیگر عربى كه حتى خود ما فكر مىكنیم عربى هستند، خالصاً ایرانى هستند. عرب موسیقى ندارد هنوز مهر ایرانى روى موسیقى عرب است. عرب مىگوید: «سهگاه»، «ماهور»، «شور» و...
شنیدم كسى در جایى نطق كرده كمه موسیقى ایرانى از عرب است و من متعجب شدم البته عرب از نظر متد كار و شیوه علمى پیشرفت كرده است اما این موسیقى ایرانى است و موسیقى ما، موسیقى دنیاپسند است، در موسیقى خارجى پرده و نیمپرده است در حالى كه موسیقى ایرانى «بین» هم دارد. در مورد نابسانى موسیقى كنونى بهتر است سكوت شود، اما روزى در جلسهاى با حضور عدهاى از اساتید موسیقى، یك مقام ادارى گفت: «تقصیر شما موسیقیدانان است كه كار نمىكنید، مردم موسیقى مىخواهند و به ناچار هركسى كارى را ارائه مىكند». در جواب این مقام پاسخ داده شد، فلان موسیقیدان زحمت را متحمل مىشود اما كاست فروش میلیونر مىشود، آهنگساز نفع مادى ندارد، در موسیقى قانونى براى حق مؤلف وجود ندارد. روزى به رضا محجوبى گفتم: «بیا و براى فلان آهنگ كه مىخواهد صفحه بشود، ساز بزن». گفت، «نمىزنم، من براى این «ابوعطا» فلان مبلغ خرج كردهام و اضافه كرد، حالا وقتى آن را بزنم و ضبط شود، دیگه مال من نیست، مال دیگرى است، در حالى كه من یك عمر، همین كار را كردم و زدم و بلدم. حالا اگر كار ما نوار و كاست بشود و پاداش نداشته باشیم، بعد از مدتى وجود ما ارزشى ندارد. اگر دیگران را هم به مجالس راه مىدهند، بیشتر به خاطر جوانىشان است».
(1360 -1290 ش)، موسیقیدان و نوازنده. از دوران كودكى نواختن ضرب و تار را نزد پدر شروع كرد. در هیجده سالگى از همدان به قزوین آمد و كلاس موسیقى تشكیل داد و سپس در رشت نت و نواختن ویولن و پیانو را از یك تحصیلكردهى موسیقى آموخت. او در نواختن تار، سه تار، سنتور، ضرب، پیانو و ویولن توانا بود، اما ساز اصلى وى تار بود. از زمان تاسیسى رادیو، تكنوازى تار را در این سازمان شروع كرد و نواختن سازهاى دیگر را كنار گذاشت. سپس روحاللَّه خالقى او را به هنرستان موسیقى ملى دعوت كرد و وى كار در اركستر آنجا را شروع كرد و با خوانندگانى چون: روحانگیز، بنان، ادیب خوانسارى، بدیعزاده، ضرابى، وزیرى برنامه رادیویى اجرا مىكرد. وى بیش از پنجاه سال سابقهى نوازندگى و سى سال سابقهى آهنگسازى داشت كه در این مدت آهنگهاى فراوانى را از خود به یادگار نهاد.[1]
نوازنده، آهنگساز.
تولد: 1290، قزوین.
درگذشت: 29 اسفند 1360.
ابراهیم سرخوش از كودكى با شاگردى نزد پدر به فراگیرى ضرب و تار پرداخت. در شانزده سالگى با ویولن و پیانو هم آشنا شد و نتها را نیز آموخت. ابراهیم ضمنا با نواختن سنتور نیز آشنا شد. در هیجده سالگى از همدان به قزوین آمد و به تدریج به تعلیم شاگردانى پرداخت.
ابراهیم سرخوش تار را به سبك قدما مىنواخت. به ردیف موسیقى ایرانى آشنایى داشت. وى سالیان دراز از تكنوازان رادیو بود. گاه سلو مىنواخت و گاه اركستر را اداره مىكرد. آهنگهاى ساختهى وى از رادیو اجرا شده است. در تلویزیون با برنامههاى «هفت شهر عشق»، «بشنو از نى» و «تكنوازى و گروه نوازى» همكارى داشت.
منوچهر همایونپور دربارهى ابراهیم سرخوش كه یكى از ستارههاى درخشان موسیقى اصیل است چنین مىگوید: «من از همان اولین سالهایى كه به رادیو راه پیدا كردم با سرخوش آشنا شدم، او در آن سالها تنها نوازندهى خانم روحانگیز یكى از دو بانوى آواز بىنظیر آن روزگار بود. در آن ایام وسائل الكتریكى و میكروفون وجود نداشت. باید حدس زد كه یك نوازنده آن هم تار با حساسیت تغییر كوك، تا چه اندازه مىتواند قدرت مضراب داشته باشد كه بدون میكروفون و در فضاى باز یا سالنى بزرگ نغمهى سازش را با همراهى آن چنان آوازى به گوش انبوهى شنونده از طبقات مختلف با طرز فكر و سلیقههاى ناهمگون برساند.
برنامهاى كه مهر تأیید بر استادى و هنرمندى سرخوش گذاشت كار او با اركستر انوشیروان روحانى بود، زیرا دوست هنرمند و معروف بنده، انوشیروان در چند سال پیش اركستر نسبتاً بزرگى از سازهاى مختلف تشكیل داده و رهبرى مىكرد. به یاد دارم كه سرخوش با لباس سفید مخصوصى كه در وسط نشسته بود، نوازندهى منحصر تار در این اركستر بزرگ بود و كار خود را با تسلط و قدرت هرچه تمامتر اجرا مىكرد كه این برنامه با موفقیت بىنظیر روبرو و چندین بار از تلویزیون پخش شد. سرخوش مردى ملایم و خوشرفتار بود. با دوستانش با كمال مروت و مدارا رفتار مىكرد و اهل عیبجویى نبود. عاشق ایران و موسیقى ایرانى و فرهنگ و كشور خود بود، از زندگى داخلى خود راضى و عاشق زن و فرزندانش بود. همسرى برازنده و سازگار داشت كه زندگى او را به خوبى اداره مىكرد و تا آخرین روزهاى زندگیش عاشقانه از او پذیرایى و پرستارى كرد. شش فرزند سه پسر و سه دختر از او به جاى مانده است. من با این كه از همهى فراز و نشیبهاى زندگى خصوصى و هنرى او اطلاع دارم و حتى در سالهاى 42 و 1343 كه از طرف وزارت دارایى براى كارى در سازمان جنگلبانى مأمور شده بودم و با او در یك اداره كار مىكردم؛ بقیهى سرگذشت زندگى او را به نشریهها و روزنامهها و از زبان خود او واگذار مىكنم».
در مصاحبهاى كه ابراهیم سرخوش با ناصر بزرگمهر به عمل آورده و در روزنامه اطلاعات شمارهى 15310 مورخ یكشنبه اردیبهشت ماه 1356 درج گردیده، چنین آمده: «با ابراهیم سرخوش استاد و نوازندهى تار، پیرامون زندگى و كارهایش گفتگو كردیم، از شش، هفت سالگى نواختن ضرب و تار را در محضر پدرم شروع كردم. نواختن تار را بسیار دوست داشتم، ولى مادرم از گرایش من به موسیقى راضى نبود، ناچار نواختن تار را پنهانى ادامه مىدادم. در هجده سالگى از همدان به قزوین آمدم و كلاس موسیقى تشكیل دادم و سپس در رشت نت و نواختن ویولن و پیانو را از یك تحصیلكردهى موسیقى آموختم. در حال حاضر با نواختن تار، سهتار، سنتور، ضرب، پیانو و ویولن آشنا هستم، اما ساز اصلى من تار است و از زمان تأسیس رادیو، تكنوازى تار را در این سازمان شروع كردم و نواختن سازهاى دیگر را كنار گذاشتم زیرا پدرم مىگفت: «به جاى ده ساز، یك ساز بزن، اما خوب بزن». بعدها در تهران، روحانگیز كه خواننده مشهورى بود به سراغم آمد با او همكارى كردم سپس مرحوم خالقى مرا به هنرستان دعوت كرد. چون با نت آشنا بودم، كار در اركستر را شروع كردم و با خوانندگانى چون: روحانگیز، بنان، ادیب خوانسارى، بدیعزاده، ضرابى، وزیرى و چندین نفر دیگر برنامه رادیویى (به طور زنده) اجرا كردیم. مدتى با خوانندهاى به نام غزال كار مىكردم و آهنگهاى معروفى بر اساس ترانههاى: «شبهاى میگون»، «هرچه باداباد»، «ماه رهگذر»، «یك حمومى» و دهها اثر دیگر را برایش ساختم، اما متأسفانه پس از چندى غزال فوت كرد. اولین آهنگ تنظیمى خود را كه از آهنگهاى قدیمى و از ساختههاى مرحوم علىاكبر شیدا بود به نام (در فكر تو بودم) را حدود بیست و هفت سال پیش به مرضیه دادم و بیشترین آهنگهایم را براى روحانگیز و غزال و مرضیه ساختهام. بعد از مرضیه كارم را با الهه شروع كردم. البته آن روزها خواننده شدن و راه یافتن به رادیو و تلویزیون آسان نبود باید خواننده، موسیقى را مىشناخت و خارج نمىخواند. الهه را بعد از گذشتن از هفت خوان رستم به رادیو بردم و آهنگ ترانه «چو از غمت مىگریم، به گریهام مىخندى» را ساختم و این تنها آهنگى بود كه براى وى ساختم زیرا بعد از این آهنگ او را دیگر ندیدم؛ خب گاهى باید به روزگار خندید.
طى سالهاى اخیر كه فرزندانم بزرگ و بزرگتر مىشدند، سعى كردم در اجتماعات كمتر ظاهر شوم و فقط براى دل خود و دوستانم تار مىزنم و همیشه به دوستان مىگویم اگر شماها را نداشتم ساز زدن را فراموش مىكردم. در تلویزیون با برنامههاى «هفت شهر عشق»، «بشنو از نى» و تكنوازى و گروه نوازى همكارى داشتهام و یك سالى است كه در تلویزیون فعالیتى ندارم. این روزها من آهنگها و ترانههاى زیادى مىشنوم كه نمىفهمم، نمىدانم ریشه این آهنگها از كجاست، این ترانههاى من درآوردى چگونه اجازهى انتشار مىیابند. آهنگ خارجى را مىشنوید و لذت مىبرید، زیرا موسیقى در همه جاى دنیا یكى است اما اینجا موسیقى تبدیل به یك زنجوره، یك نعره مىشود و به غصه ختم مىگردد. شاید این موسیقى مربوط به زمان باشد، شاید دلیل نپسندیدن آن پیر شدن من باشد، به هر حال مسأله این است كه من نمىفهمم، من آهنگ را نمىفهمم، شعرش را نمىفهمم، صدا را نمىفهمم و اصلاً معنى آن را نمىفهمم. و نمىدانم اینجا آهنگسازان جدید از چه ایده مىگیرند؟ البته گاهگاه كارهاى خوبى نیز شنیده مىشود. من هیچ فرد بخصوصى را در موسیقى تأیید نمىكنم، من هركس كه نت و موسیقى را بشناسد و بداند تأیید مىكنم، خواننده تا وقتى كه آهنگ ایرانى نخواند، تا معلوم شود كه آیا خارج مىخواند یا نه، شناخته نخواهد شد. من با بعضى از این خوانندگان جدید در جلساتى آشنا شدم، آنها را تشویق كردم كه بخوانند، اما درست بخوانند، فلان خواننده را دیدم كه خیلى خوب مىخواند ولى وقتى برنامهى تلویزیونىاش را دیدم و شنیدم تفاوت خیلى زیاد بود. بعضىها مایههاى خوبى دارند و آهنگسازان باید به آنها آهنگى بدهند كه به سوى موسیقى اصیل راهى داشته باشد این آهنگهاى مدروز جنبهى علمى و درست ندارند، خیلى ساده و پیش پا افتاده هستند و ارزش هنرى ندارند.
به اعتقاد من موسیقى ایرانى در دنیا اول است، اما چون سالهاى گذشته، بزرگانى چون: ابوعلى و فارابى و غیره به عربى نوشتند، خارجىها فكر مىكردند موسیقى ما موسیقى عربى است و ما موسیقى را از عرب وام گرفتهایم، مرحوم استاد حسین مسرور مطالعه كرده بود كه موسیقى عرب اصلاً ایرانى است و آنچه آنها اجرا مىكنند ایرانى خالص است، عود، قانون و سازهاى دیگر عربى كه حتى خود ما فكر مىكنیم عربى هستند، خالصاً ایرانى هستند. عرب موسیقى ندارد هنوز مهر ایرانى روى موسیقى عرب است. عرب مىگوید: «سهگاه»، «ماهور»، «شور» و...
شنیدم كسى در جایى نطق كرده كمه موسیقى ایرانى از عرب است و من متعجب شدم البته عرب از نظر متد كار و شیوه علمى پیشرفت كرده است اما این موسیقى ایرانى است و موسیقى ما، موسیقى دنیاپسند است، در موسیقى خارجى پرده و نیمپرده است در حالى كه موسیقى ایرانى «بین» هم دارد. در مورد نابسانى موسیقى كنونى بهتر است سكوت شود، اما روزى در جلسهاى با حضور عدهاى از اساتید موسیقى، یك مقام ادارى گفت: «تقصیر شما موسیقیدانان است كه كار نمىكنید، مردم موسیقى مىخواهند و به ناچار هركسى كارى را ارائه مىكند». در جواب این مقام پاسخ داده شد، فلان موسیقیدان زحمت را متحمل مىشود اما كاست فروش میلیونر مىشود، آهنگساز نفع مادى ندارد، در موسیقى قانونى براى حق مؤلف وجود ندارد. روزى به رضا محجوبى گفتم: «بیا و براى فلان آهنگ كه مىخواهد صفحه بشود، ساز بزن». گفت، «نمىزنم، من براى این «ابوعطا» فلان مبلغ خرج كردهام و اضافه كرد، حالا وقتى آن را بزنم و ضبط شود، دیگه مال من نیست، مال دیگرى است، در حالى كه من یك عمر، همین كار را كردم و زدم و بلدم. حالا اگر كار ما نوار و كاست بشود و پاداش نداشته باشیم، بعد از مدتى وجود ما ارزشى ندارد. اگر دیگران را هم به مجالس راه مىدهند، بیشتر به خاطر جوانىشان است».
(1360 -1290 ش)، موسیقیدان و نوازنده. از دوران كودكى نواختن ضرب و تار را نزد پدر شروع كرد. در هیجده سالگى از همدان به قزوین آمد و كلاس موسیقى تشكیل داد و سپس در رشت نت و نواختن ویولن و پیانو را از یك تحصیلكردهى موسیقى آموخت. او در نواختن تار، سه تار، سنتور، ضرب، پیانو و ویولن توانا بود، اما ساز اصلى وى تار بود. از زمان تاسیسى رادیو، تكنوازى تار را در این سازمان شروع كرد و نواختن سازهاى دیگر را كنار گذاشت. سپس روحاللَّه خالقى او را به هنرستان موسیقى ملى دعوت كرد و وى كار در اركستر آنجا را شروع كرد و با خوانندگانى چون: روحانگیز، بنان، ادیب خوانسارى، بدیعزاده، ضرابى، وزیرى برنامه رادیویى اجرا مىكرد. وى بیش از پنجاه سال سابقهى نوازندگى و سى سال سابقهى آهنگسازى داشت كه در این مدت آهنگهاى فراوانى را از خود به یادگار نهاد.[1]
نوازنده، آهنگساز.
تولد: 1290، قزوین.
درگذشت: 29 اسفند 1360.
ابراهیم سرخوش از كودكى با شاگردى نزد پدر به فراگیرى ضرب و تار پرداخت. در شانزده سالگى با ویولن و پیانو هم آشنا شد و نتها را نیز آموخت. ابراهیم ضمنا با نواختن سنتور نیز آشنا شد. در هیجده سالگى از همدان به قزوین آمد و به تدریج به تعلیم شاگردانى پرداخت.
ابراهیم سرخوش تار را به سبك قدما مىنواخت. به ردیف موسیقى ایرانى آشنایى داشت. وى سالیان دراز از تكنوازان رادیو بود. گاه سلو مىنواخت و گاه اركستر را اداره مىكرد. آهنگهاى ساختهى وى از رادیو اجرا شده است. در تلویزیون با برنامههاى «هفت شهر عشق»، «بشنو از نى» و «تكنوازى و گروه نوازى» همكارى داشت.