تلخ ...... تلخ تر از زهر
قصه تلخی است؛ حکایت یک ساز زهی است که ایرانیها با نوایش خاطرهها دارند. آقاحسینقلی ، میرزا عبدالله ، علینقی وزیری ، موسی معروفی ، علیاکبر شهنازی ، ني داوود ، جليل شهناز بر آن زخمه زدند و بالندهاش کردند . اما خیلی راحت به خاطر اهمال و بیدقتی از دستمان رفت و به نام کشور دیگری ثبت شد . یونسکو روشهای سنتی در ساخت تار و نحوه نوازندگی و اجرای آن را که از سوی کشور آذربایجان معرفی شده بود ، درنشست اخیر کمیسیون میراث معنوی یونسکو به ثبت رساند ، در حالی که «تار» همان سازی است که به دست درویشخان شش سیمی شد . هنوز معلوم نیست که آیا مسئولان فرهنگی ایران قصد دارند نسبت به پرونده اين ساز که به اسم آذربایجان ثبت شده است ، واکنش نشان دهند یا خیر ؟ ... نميدانم بايد آن نيم بيت عارف را زمزمه كنيم كه گفت : خاك وطن چو رفت چه خاكي به سر كنم ؟ ... يا دم فرو بست و نشست و زانو بغل گرفت و سر به زانو گذاشت ؟ اگر خود درويش خان با آن روحيه الان اينجا بود چه مي كرد ؟ بعد از انتشار اين خبر اساتيد بزرگوار ما چه كردند ؟ نهادهاي مدني چه كردند ؟ غير مدني چه كردند ؟ ما بايد چكار كنيم ؟ ... چرا عود ما بايد عربي باشه ؟ چرا قانون ما بايد منتسب به عرب باشه ؟ چرا تار ما بايد در دنيا آذري شناخته بشه ؟ چرا فردا و فرداهاي ديگر بايد هر ساز اين مملكت به يك جاي ديگر تعلق پيدا كند؟ چرا و چرا و چراهايي كه آدم واقعا جواب نميگيرد؟ سعيد مستفيضي