اواز: حسین قوامی/گلپا/سیاوش
با همکاری هنرمندان:احمد عبادی/جلیل شهناز/لطف الله مجد/رضا ورزنده/حسن ناهید/جهانگیر ملک
اهنگ بیات زند: مرتضی خان محجوبی
اشعار متن برنامه:همام تبریزی/خواجوی کرمانی/عبید زاکانی/جمال الدین اصفهانی/ظهیر فاریابی/شیخ عطار
غزل اواز: فرصت الدوله شیرازی/سلمان ساوجی/مولانا جلال الدین رومی
گوینده : فیروزه امیر معز
مطلع شعر غزل اواز: حسین قوامی
طالب یاری اگر ،باش گرفتار عشق
یا کشدت عشق یار ، یا که شوی یار عشق
جان به چه کارآیدت ،نیست چو جانان تورا
جان بده و جان بخر ،بر سر بازار عشق
پا به ره عشق نه، جان به سر عشق ده
دستت اگر میرسد، پا مکش از کار عشق
پند ز "فرصت"شنو ،رسته شو ازبند عقل
خویشتن آزاد کن ، باش گرفتار عشق
مطلع شعر غزل اواز: گلپا
به درد دل گرفتارم دوای دل نمی دانم
دلا کاری بس مشکل من این مشکل نمی دانم
به چشم خویش می بینم که خواهد ریخت خون دل
ندانم چون کنم با دل من غافل نمی دانم
بیابان و شب تاریک و با من بخت من همراه
ولی بختی است خواب آلوده من منزل نمی دانم
مرا از دین ودنیایم همان درد تو حاصل بس
که من خود دین و دنیا را جز این حاصل نمی دانم
به درد دل گرفتارم دوای دل نمی دانم
دلا کاری بس مشکل من این مشکل نمی دانم
مطلع شعر غزل اواز:سیاوش
گفت معشوقی به عاشق کای فتا
توبه غربت دیده ای بس شهرها
گوکدامین شهرزانها خوشتر است
گفت ان شهری که در وی دلبر است
هر کجا تو با منی من خوشدلم
گر بود در چاهی منزلم
هر چه گویم عشق را شرح وبیان
چون به عشق ایم خجل کردم از ان
گرچه تفسیر زبان روشن گر است
لیک عشق بی زبان روشن تر است