به شب زنده داران بیگاه خیز
به خاکی غریبان خونابه ریز
به شب ناله تلخ زندانیان
به قندیل محراب روحانیان
به عزلت نشینان صحرای درد
به ناخن کبودان سرمای سرد
به صبری که در ناشکیبا بود
به شرمی که در روی زیبا بود
به داد افرینی که دارنده اوست
همان جان ده وجان برارنده اوست