اواز: سیاوش بیدگانی
با همکاری هنرمندان:حبیب الله بدیعی/لطف الله مجد/مجید نجاحی
اهنگ: بیات اصفهان
اشعار:امیر خسرو دهلوی/ادیب نیشابوری/حبیب یغمایی
غزل اواز: خواجه شمس الدین محمد حافظ
گوینده : روشنک
دکلمه روشنک
من بودم دوش وان بت بنده نواز
از من همه لابه بود واز او همه ناز
شب رفت وحدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه قصه ما بود دراز
دکلمه روشنک
سحر به بوی نسیمت به مزده جان سپرم
اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم
به رغم فلسفیان بشنو این دقیقه زمن
که غایبی تو وهرگز نرفتی از نظرم
دکلمه روشنک
شد یار یار دیگران با دیگران یاریش بین
با عاشقان شد سرگران عاشق نگهداریش بین
دکلمه روشنک
کار کار عشق ومشکل بار بار هجر وسنگین
کار وبارم داند ان خو دارد اینسان کار وباری
همدمم در روز محنت محرمم در شام هجران
گریه های سوزناکی ناله های زار زاری
غزل اواز: سیاوش
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد ابی
عشق رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی
شد حلقه قامت ما تا بعد ازین رقیبت
زین در دگر نراند ما را به هیچ بابی
مخمور ان دو چشمت ساقی کجاست جامی
بیمار ان دو لعلت اخر کم از جوابی
چون افتاب رویش در دیده می نگنجد
ای دل چه سود دارد در دیده اظطرابی
در انتظار رویت ما با امیدواری
وز عشوه ی لبانت ما وخیال خوابی