موسیقی ایرانی
اواز: سیاوش
همنوازان: همایون خرم/مجید نجاحی
اهنگ در اصفهان
غزل اواز: شیخ اجل سعدی / بیزن ترقی
چهره را صیقلی از اتش می ساخته ای
خبر از خویش نداری که چه پرداخته ای
در کوی تو چندان که نظر کارکند
دل ودین است که بر یکدیگر انداخته ای
چون زحال دل صاحبنظرانی غافل
تو که در ائینه با خویش نظر باخته ای
نیست یک سرو در این باغ به رعنایی تو
بس که گردن به تماشای خود انداخته ای
اتشی را که از ان طور به زنهار اید
در دل صاحب خونین جگر انداخته ای
مگر زنای من نوایی ای خدا شنیده
مگر به گوش او نوای اشنا رسیده
مگر کلام این شکسته دل نشسته بر دل
که او چنین به دیده نقش زاله ها کشیده
گوش جان بسپاریم به نوای ساز بی همتای همایون خرم
روحش شاد ویادش گرامی باد