اواز ابوعطا: سیاوش
همنواز اواز: فرهنگ شریف/امیر ناصر افتتاح
غزل اواز: حافظ
گوینده: فخری نیکزاد
طفيل هستي عشقند آدمي و پري
ارادتي بنما تا سعادتي ببري
بكوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش
كه بنده را نخرد كس به عيب بي هنري
مي صبوح و شكر خواب صبحدم تا چند
...به عذر نيم شبي كوش و گريه سحري
تو خود چه لعبتي اي شهسوار شيرين كار
كه در برابر چشمي و غايب از نظري
هزار جان مقدس بسوخت زين غيرت
كه هر صباح و مسا شمع مجلس دگري
ز من به حضرت آصف كه ميبرد پيغام
كه ياد گيرد و مصرع ز من به نظم دري
بيا كه وضع جهان را چنان كه من ديدم
گر امتحان بكني مي خوري و غم نخوري
كلاه سروريت كج مباد بر سر حسن
كه زيب بخت و سزاوار ملك و تاج سري
به بوي زلف و رخت ميروند و ميآيند
صبا به غاليه سايي و گل به جلوه گري
چو مستعد نظر نيستي وصال مجوي
كه جام جم نكند سود وقت بي بصري
دعاي گوشه نشينان بلا بگرداند
چرا به گوشه چشمي به ما نمينگري
بيا و سلطنت از ما بخر به مايه حسن
وزين معامله غافل مشو كه حيف خوري
طريق عشق طريقي عجب خطرناك است
نعوذ بالله اگر ره به مقصدي نبري
به يمن همت حافظ اميد هست كه باز
اَري اُسامِرَ ليلاي لِيله القَمرِی