به یاد شاعر دلسوخته عماد خراسانی
مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا دل من پير شد از بس که جفا ديد و جفا آنچه می خواست دلم چرخ جفا پيشه نداد غم مگر بيشتر از اهل جهان بود که چرخ در دلم ريخته بس بر سر هم غم سر غم زندگی يک نفسم مايه شادی نشده است ترسم از ضعف پريدن ز قفس نتوانم آرزوی چمنم کم کمک از خاطر رفت يک دل و اين همه آشوب و غم و درد عماد
درس غم داد در اين مدرسه استاد مرا
ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا
وآنچه بيزار از آن بود دلم داد مرا
ديد و سنجيد وپسنديد و فرستاد مرا
دل مخوانيد خدا داده غم آباد مرا
آه اگر مرگ نخواهد که کند شاد مرا
گر که صياد زمانی کند آزاد مرا
بس در اين کنج قفس بال و پر افتاد مرا
کاشکی مادر ايام نميزاد مرا