عماد فقیه کرمانی
شیخ الاسلام خواجه عماد الدین علی فقیه کرمانی متخلص به عماد و معروف به عماد فقیه کرمانی یکی از شاعران و عارفان برجسته و مشهور قرن هشتم هجری درسال 690ه. ق به دنیا امد .او هم عصر حافظ و مورد توجه او بوده است. عمده شهرت او به خاطر اشعار زیبا و عارفانه است که مضامین معنوی و اخلاقی دارد. پدرش از نزدیکان و محارم نظام الدین محمود کرمانی (عارف و صوفی نامدار قرن هفتم و از شاگردان عبدالسلام ماکویی) محسوب می شد و به دستور وی خانقاهی در کرمان بنا نمود و خود به نیابت از نظام الدین محمود اداره خانقاه را به عهده داشت نظام الدین محمود در سال 705 ه. ق به دیار باقی شتافت و در روز هفتم فوت اوپدر عماد نیز دیده از جهان فرو بست و عماد در حالی که فقط 15 سال داشت به اتفاق برادر خود اداره خانقاه را بر عهده گرفت و به تحصیلات فقهی خود هم ادامه داد و در کنار تحصیلات سرودن شعررا نیز اغاز نمود و د رهمان سنین جوانی در این زمینه به شهرت رسید . سرانجام در سال 772 یا 773 ه.ق در سن 82 یا 83 سالگی بدرود حیات گفت و در خانقاهی که خود در محله سرپل دولت اباد کرمان ساخته بود به خاک سپرده شد .هم اکنون اثری از این محله قدیمی کرمان بر جای نمانده است اما محل تقریبی دفن عماد فقیه در خیابان گنجعلی خان امروزی حد فاصل بین چهار سوق مسگری و مدرسه ابراهیم خان ظهیر الدوله کرمان واقع است.
از جمله اثار او علاوه بر دیوان اشعار میتوان به پنج مثنوی نیز اشاره کرد که عبارتند از :
"محبت نامه صاحبدلان"- "صحبت نامه" – "ده نامه " – "طریقت نامه " - "صفانامه"
منبع :چهرههای ماندگار انتشارات:مرکزکرمانشناسی با اندکی ویرایش
از جمله برنامه هایی در مجموعه گلها که از اشعار این شاعر استفاده شده است میتوان به عنوان نمونه برنامه های برگ سبز با شماره های 16-247-286 و 285 را ذکر کرد.
گر چه رویت ندیدهایم ای دوست
وصف حسنت شنیدهایم ای دوست
گفته بودی که ما از آن توییم
اثری زان ندیدهایم ای دوست
سالها بر امید صافی وصل
درد هجران چشیدهایم ای دوست
آخری کردهایم کار جهان
کاوّل از سر بریدهایم ای دوست
ما چو مرغان به بال همت و جهد در هوایت پریدهایم ای دوست در جهان برگزیده همهایم
تا تو را برگزیدهایم ای دوست
هر کسی در بلا گرفتار است
ما به نعمت رسیدهایم ای دوست
به زرت چون عماد نفروشیم که به جانت خریدهایم ای دوست
گدای حضرت او باش و پادشاهی کن
مکن مخالفت او و هر چه خواهی کن
مرا ز عالم علوی فرشتگان هر دم
ندا کنند که درویش باش و پادشاهی کن
چو جم مباش به سلطانی زمین قانع
بکوش و سلطان از ماه تا ماهی کن
اگر چه هر نفست می دهد فریبی نفس
تو تکیه بر کرم و رحمت الهی کن
ز کنج خلوت تاریک رخ متاب عماد
وطن چو مردمک دیده در سیاهی کن
شیخ الاسلام خواجه عماد الدین علی فقیه کرمانی متخلص به عماد و معروف به عماد فقیه کرمانی یکی از شاعران و عارفان برجسته و مشهور قرن هشتم هجری درسال 690ه. ق به دنیا امد .او هم عصر حافظ و مورد توجه او بوده است. عمده شهرت او به خاطر اشعار زیبا و عارفانه است که مضامین معنوی و اخلاقی دارد. پدرش از نزدیکان و محارم نظام الدین محمود کرمانی (عارف و صوفی نامدار قرن هفتم و از شاگردان عبدالسلام ماکویی) محسوب می شد و به دستور وی خانقاهی در کرمان بنا نمود و خود به نیابت از نظام الدین محمود اداره خانقاه را به عهده داشت نظام الدین محمود در سال 705 ه. ق به دیار باقی شتافت و در روز هفتم فوت اوپدر عماد نیز دیده از جهان فرو بست و عماد در حالی که فقط 15 سال داشت به اتفاق برادر خود اداره خانقاه را بر عهده گرفت و به تحصیلات فقهی خود هم ادامه داد و در کنار تحصیلات سرودن شعررا نیز اغاز نمود و د رهمان سنین جوانی در این زمینه به شهرت رسید . سرانجام در سال 772 یا 773 ه.ق در سن 82 یا 83 سالگی بدرود حیات گفت و در خانقاهی که خود در محله سرپل دولت اباد کرمان ساخته بود به خاک سپرده شد .هم اکنون اثری از این محله قدیمی کرمان بر جای نمانده است اما محل تقریبی دفن عماد فقیه در خیابان گنجعلی خان امروزی حد فاصل بین چهار سوق مسگری و مدرسه ابراهیم خان ظهیر الدوله کرمان واقع است.
از جمله اثار او علاوه بر دیوان اشعار میتوان به پنج مثنوی نیز اشاره کرد که عبارتند از :
"محبت نامه صاحبدلان"- "صحبت نامه" – "ده نامه " – "طریقت نامه " - "صفانامه"
منبع :چهرههای ماندگار انتشارات:مرکزکرمانشناسی با اندکی ویرایش
از جمله برنامه هایی در مجموعه گلها که از اشعار این شاعر استفاده شده است میتوان به عنوان نمونه برنامه های برگ سبز با شماره های 16-247-286 و 285 را ذکر کرد.
گر چه رویت ندیدهایم ای دوست
وصف حسنت شنیدهایم ای دوست
گفته بودی که ما از آن توییم
اثری زان ندیدهایم ای دوست
سالها بر امید صافی وصل
درد هجران چشیدهایم ای دوست
آخری کردهایم کار جهان
کاوّل از سر بریدهایم ای دوست
ما چو مرغان به بال همت و جهد در هوایت پریدهایم ای دوست در جهان برگزیده همهایم
تا تو را برگزیدهایم ای دوست
هر کسی در بلا گرفتار است
ما به نعمت رسیدهایم ای دوست
به زرت چون عماد نفروشیم که به جانت خریدهایم ای دوست
گدای حضرت او باش و پادشاهی کن
مکن مخالفت او و هر چه خواهی کن
مرا ز عالم علوی فرشتگان هر دم
ندا کنند که درویش باش و پادشاهی کن
چو جم مباش به سلطانی زمین قانع
بکوش و سلطان از ماه تا ماهی کن
اگر چه هر نفست می دهد فریبی نفس
تو تکیه بر کرم و رحمت الهی کن
ز کنج خلوت تاریک رخ متاب عماد
وطن چو مردمک دیده در سیاهی کن